پدیدار شناسی :
انسان بخشی از دنیاست و دنیا بخشی از انسان . این دو از هم جدا نیستند .بنابراین با عقل و علم نمیتوان چنین رابطه ذهنی و عمیقی را درک کرد . به همین دلیل وجود گرایان تحت تاثیر هوسرل و هایدگر معتقدند پدیدار شناسی ( بررسی تجربه ذهنی یا سابجکتیو فرد ) مهمترین روش کشف حقیقت است . حقیقتی که ساخته انسان معنا جو و معنا ساز است .
بودن در دنیا ( Dasein ) : یعنی اندیشیدن در مورد رویدادها و معنی بخشیدن به انها . چهار شیوه بودن عبارتند از :
Umwelt یعنی دنیای طبیعی
Mitwelt یعنی دنیای میان فردی
Eigenwelt یعنی خود اگاهی ما از دنیا
Uberwelt یعنی ارزشها و باورهای ما از دنیا .
توجه کنید که انسان همزمان در این شیوه های بودن زندگی میکند و از هم جدا نیستند .
مرگ : یالوم معتقد است انسان در کشاکش با چهار دو راهی وجودی ( Existential Dilemma ) است که تجربه او را میسازد و زیر بنای اکثر مشکلات روانی است . مرگ . ازادی . انزوا . بی معنایی . ما سرشار از زندگی و زندگی خواهی هستیم اما به این حقیقت تلخ نیز واقفیم که روزی نخواهیم بود . برخی از این دو راهی فرار میکنند و به مکانیسم انکار پناه میبرند تا با مرگ و پوچی جهان روبرو نشوند .
ازادی :
ما ازادیم که از گزینه های محدود زندگی انتخاب کنیم . هر انتخابی به معنای صرف نظر کردن از انتخابهای دیگر است . وقتی با زن / مردی ازدواج می کنیم . زنان / مردان دیگر بسته میشوند . اگر انتخاب ما شکست بخورد چه ؟ به همین دلیل ازادی ترسناک است و دوست داریم مسئولیت خود را واگذار کنیم . کسی که مسئولیت پذیر نیست و دیگران را سرزنش میکند به بیان سارتر اعتقاد بد یا سوء نیت دارد . یکی از اهداف مهم درمان . تقویت اعتقاد خوب است .
انزوا :
از نظر یالوم انزوا سه شکل است .
انزوای میان فردی . ناشی از فقدان مهارت اجتماعی ( Mitwelt مشکل دار ).
انزوای درون فردی ناشی از جدایی از بخش هایی از خود ( Eigenwelt وا پس رانده )
انزوای وجودی . هیچ کس نمیتواند در هوشیاری دیگری کاملا سهیم شود . ما تنها متول شده ایم و تنها هم خواهیم مرد .
کسی که از تنهایی . خود را به روابط میسپارد و دچار همجوشی با دیگری می شود . نا دانسته از درد انزوای وجودی اجتناب میکند . فایده ندارد .
بی معنایی :
همه میخواهیم زندگی معنا داری داشته باشیم . حالا این معنی برای یک نفر در حفظ طبیعت ( در Umwelt ) خلاصه می شود و برای فردی دیگر در ارتباط عاشقانه ( در Mitwelt ) اما ما از این اگاهی مضطرب میشویم که خودمان معنا می افرینیم و خودمان هم میتوانیم نابودش کنیم . این چشم انداز که وجود معنایی ندارد . ممکن است باعث بی تحرکی شود . چون فرد انگیزه ای برای انتخاب و ادامه مسیر ندارد .
اضطراب وجودی :
اضطراب ترسی است که از خطر نابودی خود در دو راهی ها احساس میکنیم . مرگ محتوم . ازادی انتخاب . انزوای وجودی . بی معنایی و پوچی . هگی در سطوح مختلف بودن تهدید امیز و اضطراب اور هستند . اما اضطراب وجودی بهنجار است و با اضطراب روان رنجور سه تفاوت دارد :
– با زندگی شخصی تناسب دارد
– واپس رانده نمی شود
– فرصتی برای مواجه با دو راهی هاست . چون بدون اضطراب از مرگ و ازادی انگیزه ای برای کارهایمان نمیداشتیم و مرداب می شدیم .
اصالت :
وجود گرایان اصالت را بهترین پاسخ فرد به دو را هی ها می دانند . که باعث یکپارچگی سطوح Umwelt و Mitwelt و … می شود . زیرا تصمیم گرفته ایم به جای اینکه انکار کنیم و به خودمان دروغ بگوییم که پیر نمی شویم یا دیگران مسبب زندگی ما هستند . با گشودگی با دنیا روبرو شویم . زندگی نا اصیل ما را گرفتار گناه وجودی می کند . که طاقت فرسا است . به همین دلیل درمتنگر به جای ماندن در رابطه انتقالی . درمانجو را با وجود اصیل خودش . رویارو میکند . تا از گزینه اصیل اگاه شود و ان را انتخاب کند .
اراده کردن Willing :
از نظر وجود گرایان اگاهی کافی نیست و وجود با عمل کردن گره خورده است . انان معتقدند باید در دو راهی ها – به خصوص ازادی – عمل کرد . اراده کردن یعنی تبدبل مسئولیت به عمل که دو جنبه دارد : خواستن و تصمیم گرفتن . در درمان وجودی سعی می شود درمان جو را به خواستن . انتخاب و اجرای تصمیم ها – علی رغم اضطراب وجودی – بر انگیخت . رولومی میگوید درمان لحظه انتخاب مهمی است .